خوب همونطور که حدس میزدم روز اعزام ما موکول شد به فردا 95/2/2 ساعت 1400 ترمینال شهید کلانتری.

دریافت بلیت و اعلام روز حرکت

شب قبل اعزام کلی مهمون داشتیم وقتی هم که مهمونا رفتن تازه ساعت 2300 شده بود که مادرم واسم شام مفصلی تدارک دید. خلاصه مهمون ها و شام خوردن حسابی وقت رو ازم گرفت که لحظات آخر وسایلمو جمع کردم داخل کوله پشتیم! کولهه داشت میترکید. مجبور شدم یکه ساک دسته بردارم. شب رو هم با اینکه اصن خوابم نمیبرد و کلی تو جام وول خوردم گذروندم و صبح ساعت 0600 از خواب پاشدم و رفتم ورزشگاه انقلاب.

یه عالمه کچل اونجا بود باور کنید حتی در دوران مدرسه هم این تعداد کچل ندیده بودم. با اینکه یک ربعی از وقت اعلام شده گذشته بود درب ورزشگاه هنوز باز نشده بود. هرکس یه گوشه مقابل درب با دوستان یا خانواده اش با وسایلشون ایستاده بودند.

اونجا بود که فهمیدم چقد من وسایلم زیاده هرکس تقریبا یه کوله داشت که حجم کمی از اون پر بود. شاید هم اون ها بعدا بدلیل نبردن بعضی وسایل دچار مشکل بشن یا کاملا برعکس این همه وسایلی که من دارم میبرم دست و پا گیر باشه واسم.

از فضای احساسی که بین خانواده ها در اون بین بود میگذرم.

درب باز شد و یکی یکی کچل ها وارد محوطه شدند. همه رو در یک سمت به خط کردند.

سرکار استواری که مسئول تقسیم (یا توجیه) بود, بچه های پادگان های مختلف رو جدا کرد و هر کدوم رو به سمت های مختلف به خط کرد. اینجا بود که فهمیدم ماشالله چقدر بچه های پادگان جهرم زیادن. (اونجور که آقای سرکار استوار گفت حداقل پنج شش اتوبوس میشید)

بعد از حضور غیاب بهمون بلیت دادن و گفتن ساعت 1330 ترمینال شهید کلانتری باشید. همه خوشحال بودند که یک روز دیگه هم وقت دارند و میخوان از وقتشون لذت کافی رو ببرند. من هم که حسابی با پدر مادر خداحافظی کرده بودم با روی خندان رفتم پیششون و برگشتیم خونه.